
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۶۳
۱
در بند پاس خاطر غیر اینقدر مباش
غافل زحالم ای ز خدا بیخبر مباش
۲
ترسم به جادهٔ رگ سنگ افتدت گذار
مانند نیشتر همه جا خیره سر مباش
۳
بینی به روی هر که نگاهش به سوی تست
مانند شمع بزم پریشان نظر مباش
۴
یک ره ز رفتن پدرانت حساب گیر
مغرور پنج روزه حیات ای پسر مباش
۵
رنگ پریده سنگ ره رفتن از خود است
یعنی رفیق همره کاهل سفر مباش
۶
جویا بنای قصر عمل را دهد به آب
مغرور اشک ریزی مژگان تر مباش
نظرات