
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۶۹
۱
به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش
دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش
۲
فتد چو حسن در اندیشهٔ عمارت عشق
چه خانه ها که نگردد خراب تعمیرش
۳
ز فیض عجز به بالای چشم جا یابد
چو ابرو از خم بازوست آنکه شمشیرش
۴
ز شوخیی که به او داده اند، حیرانم
که چون به روی ورق آرمیده تصویرش
۵
قد دو تا چو به آن زلف عنبرین بستم
فزود حلقهٔ دیگر به طول زنجیرش
۶
چه عقده ها که نیفکند در دلم جویا
خیال پیچ و خم طرهٔ گرهگیرش
نظرات