
جویای تبریزی
شمارهٔ ۷۷
۱
زبون کی می توان کرد به نیرو چرخ پرفن را
به خاک افکنده این زال کهن چندین تهمتن را
۲
چراغان کرده از شمع مزار کشتگان هر سو
تو چون از جوش رعنایی کشی بر خاک دامن را
۳
چه ترسی از حوادث چون توسل با خدا جستی
که با فانوس نبود احتیاجی شمعی ایمن را
۴
نگردانیده برگرد سر خود دورم اندازد
چه اقبال ست یا رب طالع سنگ فلاخن را
۵
نهان در گرد کلفت می شود آیینه از آهی
مکدر می کند اندک غمی دلهای روشن را
۶
غمم بسیار شد وقتست اگر برداری ای ساقی
به زور باده از روی دلم این کوه آهن را
۷
مددجو در حوادث دایم از آل عبا جویا
ز صرصر آفتی نبود چراغ زیر دامن را
تصاویر و صوت

نظرات