جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۸۹

۱

بود از سوز دلم هر قطره خون در تن چراغ

پیش ازان دم کز شرر در سنگ شد روشن چراغ

۲

آهم از سوزت چراغ دودمان شعله است

می توانم کردن از باد نفس روشن چراغ

۳

برقع افکندیز رخسار و بسی شرمنده است

پیش رویت ماه، چون در وادی ایمن چراغ

۴

مردن آسا نگر کز چشم پوشیدن رود

گرچه دارد خون صد پروانه بر گردن چراغ

۵

می نماید از نگاه عارفان حال درون

نور دل از دیده میتابد چو از روزن چراغ

تصاویر و صوت

نظرات