جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۹۱

۱

هر سبزه سراپای زبانست در این باغ

هر شبنمی از دیده ورانست در این باغ

۲

تا چشم گشوده است بود بیخود حیرت

نرگس که ز صاحب نظرانست در این باغ

۳

سرسبزی گلها نه ز باران بهاریست

شد بی تو دلم آب و روانست در این باغ

۴

بی او نه همین غنچه خورد خون دل از غم

گل نیز ز خمیازه کشانست در این باغ

۵

از نیم تبسم ز لب غنچه کند گل

رازی که بصد پرده نهانست در این باغ

۶

شد گرم طپش هر رگ گل چون دل بلبل

تا مرغ دلم بال فشانست در این باغ

۷

خاصیت سیماب اگر نیست بشبنم

چون گوش گل امروز گرانست در این باغ

۸

آب است که روح گل و جان تن خاکیست

هر جوی که جاریست روانست در این باغ

۹

از جلوهٔ او دیدهٔ بد دور که دیده است

جز قد تو سروی که روانست در این باغ

۱۰

امروز بوصف گل و سنبل دل جویا

چون غنچه سراپای زبانست در این باغ

تصاویر و صوت

کلیات جویا تبریزی - با مقابله دو نسخه خطی قدیمی و تصحیح و مقدمه و شرح حال به کوشش دکتر محمد باقر، دانشگاه پنجاب، 1337 - میرزا داراب بیگ جویا (جویا تبریزی) - تصویر ۸۰۶

نظرات