جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۹۳

۱

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف

چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف

۲

چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل

شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف

۳

در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!‏

چه نحو عمر گرانمایه کس نماید صرف

۴

سزد که جان به تن مرده چون مسیح دمد

کسی به خوبی لعل لبش ندارد حرف

۵

سفیدی بدن مهوشان کشمیری

خنگ است به چشمم ز روشنایی برف

۶

ز رفتنت دل پر اضطراب من در خون

نهان شده است چو سیماب در دل شنجرف

۷

رواج اهل سخن رفته از میان جویا

وگرنه کس به سخندانیت ندارد حرف

تصاویر و صوت

نظرات