جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۷۹۶

۱

رفتم اما بی تو بس بی طاقتم داد از فراق

آه از غم، وای از هجران و فریاد از فراق

۲

ای مغنی نالهٔ نی مغز جانم را گداخت

می دهد مضمون این مصرع مرا یاد از فراق

۳

تندباد آه از جا کند کوه صبر را

طاقت شبهای هجران رفت بر باد از فراق

۴

آنچه من می بینم از هجران او در کوه و دشت

کافرم، دیدند اگر مجنون و فرهاد از فراق

۵

هیچکس در خاک و خون غلتیدهٔ هجران مباد

برنخیزد تا قیامت آنکه افتاد از فراق

۶

بر جگر افشرده دندان می خورد خوناب غم

در سفر آنرا که چون جویا ود زاد از فراق

تصاویر و صوت

نظرات