
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸
۱
بی سرو قدت خاک نشینند چمنها
شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
۲
کارم به حریف دو زبان کاش فتادی
چون غنچه سراپای زبانند دهنها
۳
بارید چو از ابر عطایش نم رحمت
در خاک کف بحر کرم گشت کفنها
۴
هرکس که ترا دید دمی بس که ز خود رفت
در بزم تو بوی خبر آید ز سخنها
۵
آهنگ گلستان چو کند سرو تو از شوق
آیند چو طاووس به پرواز چمنها
۶
بر زلف مزن شانه که محتاج نباشد
دلبستگی عاشق مسکین به رسنها
۷
هرکس شده جویا چو تو سرگشتهٔ غربت
اکسیر فراغت شمرد خاک وطنها
تصاویر و صوت

نظرات