
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۰۴
۱
کشیده لاله شراب شبانه از رگ سنگ
چو شعله خونش ازان زد زبانه از رگ سنگ
۲
رضا بخوردن خون دادایم این و آن هم نیست
رسانده روزی ما را زمانه از رگ سنگ
۳
چو نبض در طپش آید ز شوق اگر سازند
خدنگ آن مژه ها را نشانه از رگ سنگ
۴
نه لاله است که جوشد چو خون ز سینهٔ کوه
کشیده آتش شوقش زبانه از رگ سنگ
۵
بگو به بینش، جویا! چطور قافیه ایست؟
فسانه از رگ سنگ و بهانه از رگ سنگ
تصاویر و صوت

نظرات