
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۰۶
۱
باشد کسی که سر خوی او ز جام دل
دایم به رنگ غنچه بخندد به کام دل
۲
کی دلنشین شود اگر از دل سخن نخاست
گوش دل آمده شنوای کلام دل
۳
از خصم خانگی به خدا می برم پناه
بر صفحهٔ وجود نماناد نام دل
۴
قفل درون خانه گشادن نمی توان
یارب کسی مباد گرفتار دام دل
۵
حال دل ابتر است بخر سوز درد عشق
سر رشته ایست آه برای نظام دل
۶
هرگز به من ز نار دو چشمت نگشت چار
نشنیدی از زبان نگاهم پیام دل
۷
از خود برآو خلوت دل را سراغ گیر!
کز خویش رم نکرده نگردید رام دل
۸
جویا نرفت لذت عشقم زکام جان
باشد مرا ز چاشنی غم قوام دل
تصاویر و صوت

نظرات