
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۱۷
۱
آن سبک مغزی که بر تن پروری بنهاد دل
از خریت شد اسیر منجلاب آب و گل
۲
می خورم هر لحظه زخم تازه ای زان چشم شوخ
بسکه از هر جنبش مژگان زند ناخن به دل
۳
اختلاط زاهد افسرده با اهل نشاط
سخت ناچسبان بود چون خنده بر روی خجل
۴
ننگ از افعال زشتت می کند دیو رجیم
وای اگر جویا ز کار خود نباشی منفعل
نظرات