
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۱۸
۱
هرگز نبوده غیر توام آرزوی دل
یارب تهی مباد ازین می سبوی دل
۲
جز غنچه ای که می شکفد از نسیم صبح
از کس ندیده ایم درین باغ روی دل
۳
تا خنجر ترا لب زخم دل مکید
آمد مرا ز فیض تو آبی به جوی دل
۴
تا با خودی ز حضرت دل دور مانده ای
از خود برون خرام پی جستجوی دل
نظرات