
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۱۹
۱
کو زبانی که دهم شرح گرفتاری دل
مگر از طرز نگاهم شنوی زاری دل
۲
نقد فرصت که به غمخواری دل خرج کنی
صرف کن خانه خراب از پی غمخواری دل
۳
گر نه بیماری چشمان تو ساریست چرا
شد مرا الفتشان باعث بیماری دل
۴
دل قوی دارو به نیروی سعادت برسان
بر زمین پشت فلک را به مددکاری دل
۵
تا ازو سور درون دود نیارد بیرون
آه سردم شده سرگرم هواداری دل
۶
دل عشاق براهت ز بس افتاده به خاک
جاده ها عقد گهر گشته ز بسیاری دل
۷
عشق بسته است کمر حضرت دل را هشدار
تا توانی مده از دست پرستاری دل
۸
حالیست طرفه که جویا غمم از پهلوی اوست
گرچه عمرم همه شد در پی غمخواری دل
نظرات