
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۲۱
۱
ما خاک ره جلوه آن سرو روانیم
دل داده و جان باخته اش از دل و جانیم
۲
از سیل سرابست خطر خانهٔ ما را
چون نقش قدم پر حذر از ریگ روانیم
۳
در انجمن هرزه در ایان سبک مغز
چون گل ز ادب گوش ولی گوش گرانیم
۴
رفتند عزیزان و چو نقش پی سالک
ما خاک نشین از پی آن راه روانیم
۵
رفتیم به بال نگه از خویش چو شبنم
تا بر رخ خورشید مثالش نگرانیم
۶
هرگز سر تسلیم ز فتراک نپیچیم
ما حلقه بگوشان خم زلف بتانیم
۷
در بند گرفتاری دلهاست شب و روز
ما بنده آزادی آن سرو روانیم
۸
در روز مجویید ز جویا سخن عشق
شبها همه شب شمع صفت چرب زبانیم
نظرات