
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۲۵
۱
با شیخ خانقاه می ناب می زنم
ساغر بطاق ابروی محراب می زنم
۲
در دیده ام خیال تو هر دم بصورتیست
هر لحظه نقش تازه ای بر آب می زنم
۳
رسوائیم ز یاد بناگوش او فزود
می در حجاب چادر مهتاب می زنم
۴
دستم به کار سینه نیامد اگر ز ضعف
مشت از تپیدن دل مهتاب می زنم
۵
زاهد تو و صلاح و عبور از پل صراط
من رند می پرستم و بر آب می زنم
۶
جویا ز گریه ای که عطا شد بدیده ام
صد طعنه بر روانی سیلاب می زنم
نظرات