
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۳۰
۱
دیده بر روی خیال تو شبی واکردیم
چشم پوشیده جمال تو تماشا کردیم
۲
الفت عالمیان بسکه نفاق آمیز است
خویش را گرد رم وحشت عنقا کردیم
۳
نارسا طالع ما بین! که به جایی نرسید
ناله هر چند که در هجر تو شبها کردیم
۴
می توان صبحدم از بستر ما گلها چید
یاد روی تو ز بس در دل شبها کردیم
۵
تبسم خانه زاد آن لب کم گوست می دانم
ملاحت از نمک پرورده های اوست می دانم
۶
قیامت دوش بر دوش خرام سرو آزادش
رعونت سایه پرورد نهال اوست می دانم
۷
زجوش بی دماغی نکهت گل بر نمی تابم
سرم سودایی آن زلف عنبربوست می دانم
۸
ز سیر گلشن کشمیر گلها می توان چیدن
نیسمش از هواداران آن گیسوست می دانم
۹
وفا از دور گردان نگاه او بود جویا
تغافل، پیشهٔ آن نرگس جادوست می دانم
نظرات