
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۳۵
۱
از غار راه ریزد عشق رنگ خانه ام
همچو نقش پا ندارم بام و در، ویرانه ام
۲
بسکه در بزمش زحیرت خشک برجا مانده است
موج صهبا چون رگ سنگ است در پیمانه ام
۳
روزی هر کس بود در خورد استعداد او
می نویسد بر صدف گردون برات دانه ام
۴
تا ز داغ آن گل رو سوختم فانوس وار
شد عبیر پیرهن خاکستر پروانه ام
۵
کلبه ام را رتبهٔ دیگر بود از فیض عشق
شیشه بندد بر فلک چینی نمای خانه ام
۶
برق هم از خرمنم جویا به استغنا گذشت
کی به چشم مور آید از ضعیفی دانه ام
نظرات