جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۸۳۹

۱

نخست از پهلوی خود دید آفت ها دل تنگم

شکست از موج خارا خورد این آیینه در سنگم

۲

بیاد چشم مستی دارد از بس عشق دلتنگم

بریزد خون صهبا از شکست شیشهٔ رنگم

۳

مرا باید کشید آزار هر کس را رسد دردی

محیط عالمست از وسعت مشرب دل تنگم

۴

بزور معجز آخر رو بسویم کرد آن بدخو

بتابد پنجهٔ خورشید عشق آتشین چنگم

۵

چو آن زخمی که از خونگرمی مرهم بهم آید

نهان گردید جویا در نگین نام من از ننگم

تصاویر و صوت

نظرات