
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۵۳
۱
خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد میکردم
به این افسون دلش را مایل بیداد میکردم
۲
چسان بینم به دام طرهات آن مرغ دلها را
که بر گرد تو میگرداندم و آزاد میکردم
۳
ز چشمش میگرفتم گاه دل گه باز میدادم
نگاهش را به علم دلبری استاد میکردم
۴
چو میدیدم دلش را مایل بیتابی عاشق
به اندک جور او دانسته صد فریاد میکردم
۵
به بزم حیرتم طعن خموشی میزند سوسن
اگر من هم زبان میداشتم فریاد میکردم
۶
نه امروزیست این بیتابیام جویا که چون جوهر
پرافشانی میان بیضهٔ فولاد میکردم
نظرات