جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۸۶۲

۱

بستهٔ خود بودم از فیض ریاضت وا شدم

برگداز خویش تا بستم کمر، دریا شدم

۲

بستن لب، بال پرواز است مرغ ناله را

تا خموشی پیشه کردم، بیشتر رسوا شدم

۳

گشته ام دیوانه تر تا سوختم داغ جنون

لاله سان گنجینه دار مایهٔ سودا شدم

۴

زان می ام جویا که در کام دل امشب ریختند

فارغ از اندیشهٔ دنیا و مافیها شدم

تصاویر و صوت

نظرات