
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۷
۱
به پیری نشد چاره گردن کشان را
که زورین کند حلقه گشتن کمان را
۲
ز ترک هوابشکفان غنچهٔ دل
به یک گل گلستان کن این خاکدان را
۳
صفا بس که اندوخت سر تا به پایش
توان دید از آن سینه راز نهان را
۴
دلم محو رویی است کز جوش حیرت
کند عکسش آیینه آب روان را
۵
ز ذکر خدا زاد برگیر جویا
در این راه برگ سفر کن زبان را
نظرات