
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۷۳
۱
افروخت تا ز باده عذار سمن برم
حسنش می دو آتشه ریزد به ساغرم
۲
چشمم ز فیض آتش دل گشت گریه خیز
دریا به جوش آمده از تاب گوهرم
۳
از دستبرد جرأت من غافل است خصم
دندان فشرده بر دم خنجر چو جوهرم
۴
بس عقدهٔ محال گشودم ز جستجو
در موج خیز آب گهر تا شناورم
۵
جویا قدم برون ننهم از ره رضا
در موج خیز بحر حوادث چو لنگرم
نظرات