جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۸۷۹

۱

نیست تنها بی‌رخت دشمن گریبان ناله‌ام

رخنه اندازد جرس‌آسا به دامان ناله‌ام

۲

همره من گر شوی در گلستان جوش گل است

غنچه را از بس کند خاطر پریشان ناله‌ام

۳

لخت دل با خون حسرت بس که ریزد هر طرف

بی‌تکلف کرده عالم را گلستان ناله‌ام

۴

رخنه می‌اندازدش چون غنچه در جیب و بغل

گر رساند چرخ را دستی به دامان ناله‌ام

۵

نالهٔ نی می‌کند دل را همین سرگرم شوق

می‌شود آتش‌فروز صد نیستان ناله‌ام

۶

دل تپیدن؛ طبل و لشکر؛ فوج غم؛ آهش؛ علم

سوی گردون می‌رود جویا به سامان ناله‌ام

تصاویر و صوت

نظرات