جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۸۸۰

۱

در کدورت خون شدم از خویش شادان آمدم

جسم رفتم در غم او از خود و جان آمدم

۲

همچو آب جو که در گل می نماید خویش را

گرچه گشتم پای تا سر گریه، خندان آمدم

۳

با تن زار از پی آن یوسف مصر جمال

همچو گرد کاروان افتان و خیزان آمدم

۴

کی اسیر عشق را بی بهره دارد فیض حسن

گل ستان گشتم ز بس زانرو گلستان آمدم

۵

بر نمی تابد تن روشن دلان بار لباس

از عدم، جویا! به رنگ شعله عریان آمدم

تصاویر و صوت

نظرات