
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۸۸
۱
بی تو از بس گرد غم بر چهرهٔ دل داشتیم
در کنار اشک حسرت مهرهٔ گل داشتیم
۲
چون ز خود رفتیم در راه طلب همچون حباب
گام اول پای در دامان منزل داشتیم
۳
یاد ایامی که چون از کوی جانان می شدیم
چشم بر در، پای در گل، دست بر دل داشتیم
۴
یک نفس دل بر ما غافل از دنیا نبود
این فلاطون را عبث در فکر باطل داشتیم
۵
از خیال ابرو و رخسار او شب تا سحر
سیر ماه نو به روی بدر کامل داشتیم
۶
سالها در کویش از زاینده رود چشم تر
همچو سرو جویباری پای در گل داشتیم
۷
با لب هر زخم جویا ما شهادت کشتگان
خندهٔ قهقه به ضرب دست قاتل داشتیم
نظرات