
جویای تبریزی
شمارهٔ ۸۹۹
۱
ننگ منت بر نتابد همت مردانه ام
می رسد از آب خود مانند گوهر دانه ام
۲
همتم هرگز نشد خجلت کش احسان کمی
هیچگه از ریزش باران نشد تر دانه ام
۳
می رساند رزق ما هر جا بود خود را به ما
همچو مور از خویش بیرون آورد پر دانه ام
۴
من که از طور تجلی شعله افروز دلم
کی گذارد برق بی زنهار پا بر دانه ام
نظرات