
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹
۱
نخواهم زان گل رخسار برداری نقابش را
که ترسم گرمی نظاره ای گیرد گلابش را
۲
نسیم امروز با بوی که آمد رو به این وادی
که ماند آغوش حسرت باز هر موج سرابش را
۳
نباشد با رم ما برق را لاف سبک سیری
که آرام رگ خوابست موج اضطرابش را
۴
خبردار دل خود باش در بزم شراب او
نسازی خام سوز از گرمی مجلس کبابش را
۵
دلم بگداخت جویا از خیال شعلهٔ حسنش
ندارد ظرف مینا طاقت زور شرابش را
نظرات