جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۰۲

۱

خیال ساغر چشم تو کرده مدهوشم

نگاه ناز به دوش برده از هوشم

۲

اسیر عشق توام لب به ناله نگشایم

چو غنچه در بغلم آتش است و خاموشم

۳

به روی کار خود از گریه می دهم آبی

بهار عنبرم از اشک خویش در جوشم

۴

هرگز نشد به ساغر می آشنا لبم

چون جام گل ز خون دل خود لبالم

۵

بی اختیار همچو لب زخم می شود

در وصف تیغ ابرویت از هم جدا لبم

۶

در کام خواهش لب لعل تو جا گرفت

از ساعتی که شد به لبن آشنا لبم

تصاویر و صوت

نظرات