جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۲

۱

بی درد بر کنار مریز آب دیده را

در کار دل کن آن می صاف چکیده را

۲

از فیض عشق همت والای ما بدوش

بگرفته جامهٔ ز دو عالم بریده را

۳

در گلشنی که بلبل ما خامشی نو است

باشد شبیه غنچه دهان دریده را

۴

زین آتشی که در جگر ماست از غمت

بی آب کرده ایم عقیق مکیده را

۵

پیری که دید قامت رعنای او کشید

بر بام هوش حلقهٔ قد خمیده را

۶

تا خون نگردد اشک مده ره بدیده اش

جویا مکن به شیشه می نارسیده را

تصاویر و صوت

نظرات