
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۲۱
۱
دل پراضطرابی؛ دست و پا گم کردهای دارم
سری؛ با کافری راه خدا گم کردهای دارم
۲
به خوب و زشت چون آینه نبود راحت و رنجم
به حیرانی ضمیر مدعا گم کردهای دارم
۳
به خود از کوی بیهوشی چنان آهسته میآیم
که پنداری در این ره جابهجا گم کردهای دارم
۴
به غیر از سادهلوحی نیست گر جمعیت خاطر
طمع از چرخ یعنی دست و پا گم کردهای دارم
۵
به جای اشک جویا ریخت مشک تر به دامانم
دل در کوچهٔ زلف دو تا گم کردهای دارم
تصاویر و صوت

نظرات