
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۲۳
۱
خاک راه آن سیه مستم به هنگام خرام
تا مگر سرو روانش را به خود مایل کنم
۲
یاد آن زلف گرهگیرم چو در دل بگذرد
ناخن اندیشه صرف عقدهٔ مشکل کنم
۳
خویشتنپرور شدن خوشتر ز تن پروردن است
تا به کی اوقات خود را صرف آب و گل کنم
۴
جامهٔ هستی بر اندامم نمازی میشود
داغ خواهش را گر از دامان دل زائل کنم
نظرات