
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۲۴
۱
سبز در خون جگر شد ریشهٔ اندیشه ام
ناخن شیر است برگ بیشهٔ اندیشه ام
۲
می کند تا دامن گردون ترشح خون دل
بشکند از سنگ غم چون شیشهٔ اندیشه ام
۳
در تصور درنیاید مردم آزاری مرا
خاطر آزردن نباشد پیشهٔ اندیشه ام
۴
جز خیال او ندارد در خیالم هیچ راه
غیر او نگذشته در اندیشهٔ اندیشه ام
۵
یا بتی هر روز، شاهد بازم از فیض خیال
می کند شیرین تراشی تیشهٔ اندیشه ام
۶
مقطعم را می رسد جویا به مطلع همسری
نشئهٔ صاف است با ته شیشهٔ اندیشه ام
نظرات