جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۳

۱

گرم دارد شیخ ما با خویشتن هنگامه را

کی بود از خود رهایی بستهٔ عمامه را

۲

کسوت عریان تنی را مخترع طبع من است

من چو گل از خود برون آورده ام این جامه را

۳

نامهٔ پیچیدهٔ عشاق زخم بسته است

دست در خون می زنی گر واکنی این نامه را

۴

بسکه رفتم در سخن از من اثر باقی نماند

جمله تن صرف زبان می گردد آخر خامه را

۵

کی ز دوزخ می‌شود راضی دلش جویا به خلد

بس که زاهد دوست دارد گرمی هنگامه را

تصاویر و صوت

نظرات