
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۳۰
۱
زخنده ساغر بر لب رسیده ای دارم
زگریه بادهٔ ناب چکیده ای دارم
۲
گل بهشت قناعت بود سرافرازی
چو کوه، پای به دامن کشیده ای دارم
۳
هوای باغ و سر گلشنم چو بلبل نیست
دل به کنج قفس آرمیده ای دارم
۴
به کام من بود امروز لعل تو خط یار
هزار شکر شراب رسیده ای دارم
۵
هزار شکر کز افعال زشت خود جویا
دل به خون ندامت تپیده ای دارم
تصاویر و صوت

نظرات