
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۳۱
۱
خود را به تو بی راحله رفتم برسانم
چون گرد پی قافله رفتم برسانم
۲
چون دیدهٔ گریان به زبانی که ندارم
از دل به تو حرف گله رفتم برسانم
۳
خود را ز ره شوق به سر منزل تحقیق
از خویش دو صد مرحله رفتم برسانم
۴
در تاب و تب امشب جگر از تشنگیم سوخت
جامی به لب از آبله رفتم برسانم
۵
گنجایش درد تو ازین بیش ندارد
از صبر به دل حوصله رفتم برسانم
۶
روشن دل جویا ز فروغ است که فرمود
زاد رهی از آبله رفتم برسانم
نظرات