جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۴۱

۱

چو یافت لذت بیداد خنجر مژگان

دلم چو دیده بیاسود در بر مژگان

۲

به شوق دیدنت از جای شد چنان نگهم

که همچو شمع نشسته است بر سر مژگان

۳

رگم برون جهد از پوست همچو تار رباب

که نظاره ات از شوق نشتر مژگان

۴

به سیل اشک تن لاغرم ز جا می رفت

اگر نگاه نمی داشت لنگر مژگان

۵

ز بس به تار نگاهم گره فتاد ز اشک

نمی رسد شب وصل تو تا سر مژگان

۶

نمی ز سوز فراقش نمانده در جگرم

همیشه باشم جویا از آن تر مژگان

تصاویر و صوت

نظرات