
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۵۳
۱
بی سخن نیست ترا یک سر مو بیش دهن
مو شکاف است زبان تو چو آیی به سخن
۲
همچو فانوس ز بس صافی جوهر بدنت
یک بغل نور نماید به ته پیراهن
۳
نه همین لاله ز داغت ره صحرا بگرفت
تا تو از باغ شدی خاک نشین گشت چمن
۴
زخم ناسور نماید به نظر خندهٔ گل
بی تو بر روی چمن خال سفیدست سمن
۵
نتوان دید چمن را ز لطافت چو هوا
همچو شبنم زهوا می چکدش خون ز بدن
۶
تنت از لطف نیاید به نظر چون فانوس
بنماید مگر اندام ترا پیراهن
نظرات