
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۵۵
۱
چون شمیم غنچه آیی گر ز قید دل برون
سیر عالم می کنی نارفته از منزل برون
۲
نام رسوایم نگین را چون به خاطر بگذرد
سینه را چندان کند تا افکند از دل برون
۳
سرو امیدت در اندک فرصتی بالا کشد
گر توانی آمدن از بند آب و گل برون
۴
در دل هر کس که ذوق سیر راه هستی است
بال شوق افشان رود از خویش چون بسمل برون
۵
زور دست ناتوانی قوت بازوی عجز
آورد شمشیر را از پنجهٔ قاتل برون
۶
نیست بیم محتسب در شهربند بیخودی
می رود از خویش جویا مست لایعقل برون
نظرات