
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۶۱
۱
غازه از عکس رخت بر چهرهٔ گلشن مزن
بیش از این بر آتش مرغ چمن دامن مزن
۲
خصم را از بردباری کن زبون خویشتن
تا توانی جز تغافل حربه بر دشمن مزن
۳
از روان، بر آب گویی خانهٔ تن را بناست
تکیه جان من ز غفلت بر ثبات تن مزن
۴
شعله شوق ای دل از بیتابیت بالا گرفت
از تپیدن اینقدر بر آتشم دامن مزن
۵
خویش را بازد رود هر کس که از دنبال حرص
با قناعت ساز و همچون برق بر خرمن مزن
۶
آفتابی در بغل دارم چو صبح از مهر دوست
خنده ام ای مدعی بر چاک پیراهن مزن
۷
پیشه ای نبود به غیر از خاکساری مار را
تا توانی تکیه بر همواری دشمن مزن
۸
این به طور آن غزل جویا که واعظ گفته است
خاک غیر از گرد خود بر دیدهٔ دشمن مزن
تصاویر و صوت

نظرات