
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۷۸
۱
بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن
خود را به آن نگار مصاحب شراب کن
۲
بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش
آیینه را به آتش رخسار آب کن
۳
بشکن به چهره دستی می گوشهٔ نقاب
خون جگر به جام مه و آفتاب کن
۴
بی طاقتی بس است ترا بال و پر چو موج
آسودگی مجوی دلا اضطراب کن
۵
می بر زبان ز صحبت دونان فتاده است
زنهار از مصاحب بد اجتناب کن
۶
این عقده ها که در دلم افکنده ای به ناز
ظالم به کار طرهٔ پرپیچ و تاب کن
۷
شیرازه تا نباخته مجموعهٔ وجود
بشکن ز غم دلت، ورقی انتخاب کن
۸
جویا مرا ز من به نمک چش گرفته است
حسن برشتهٔ دل مردم کباب کن
نظرات