جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۸

۱

ره عشق است و نبود خاطر خرسند باب اینجا

به یک لبخند از خود می رود دل چون حباب اینجا

۲

زداید غم به هیچ از سینه فیض دشت پیمایی

گره از دل گشاید ناخن موج سراب اینجا

۳

ز فیض درد عشقش بیشتر دل بهره بردارد

شکستن را نشاید غیر فرد انتخاب اینجا

۴

سحر موجی است کز دریای عشق افتاده بر ساحل

گهر را مهرهٔ گل بشمرد هر قطره آب اینجا

۵

ز خون دل به بزم ما شمیم یار می آید

گلاب ناب می گیرند از اشک کباب اینجا

۶

چو بردارد نقاب از چهرهٔ خود عقل می بازد

فلاطون گشته جویا ملزم از روی کتاب اینجا

تصاویر و صوت

نظرات