جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۸۸

۱

شد خیال رویش از بس آشنای چشم من

صفحهٔ تصویر گشته پرده های چشم من

۲

حسن معنی بنگرم با دیدهٔ دل، زانکه هست

چشم بیتابی چو عینک در قفای چشم من

۳

بر سر راه تو چون نقش قدم افتاده ام

ای غبار رهگذارت توتیای چشم من

۴

من که و نظارهٔ روی سیه چشمان کجا؟

آنچه اکنون بیند از هجران سزای چشم من

۵

برامید نعمت دیدار از هر گردشی

کاسهٔ در یوزه گرداند گدای چشم من

۶

آنچه آن را خلق نقش پا تصور می کنند

مانده در خاک سر کوی تو جای چشم من

۷

پنجهٔ مژگان دهد از مصقل موج سرشک

در شب هجران او جویا جلای چشم من

تصاویر و صوت

نظرات