
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۸۹
۱
عجب ز غنچه به آن لعل همسری کردن
به این دهن به لب او برابری کردن
۲
نموده سر مکافات شیشهٔ ساعت
به دست با چو خودی قصد برتری کردن
۳
کسی که آتش سودای عشق در سر داشت
به شمع بزم توانست همسری کردن
۴
مگر دلم که زند دست و پا ز بیتابی
به بحر عشق که آرد شناوری کردن
۵
به راه سوز و گداز، از نهال شمع آموز
ز سرگذشت و دعوای سروری کردن
۶
کسی که دولت فقرش دهند می داند
که در قلندری آمد توانگری کردن
۷
به غیر نعمت و بجز منقبت نمی آید
به نام غیر ز جویا ثناگری کردن
تصاویر و صوت

نظرات