جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۹۰

۱

شمعی که مرا روشنی جان تن است آن

زینت ده هر محفل و هر انجمن است آن

۲

دردی که رسد از تو چو جان است عزیزم

داغی که ز دست تو بود چشم من است آن

۳

در موج لطافت شده پنهان تن سیمش

گل پیرهنان! نکهت گل پیرهن است آن

۴

گردد ز نسیم دم سردم متبسم

ای همنفسان غنچهٔ گل یا دهن است آن

۵

امروز درین باغ نباشد به از اویی

چون نرگس و گل چشم و چراغ چمن است آن

۶

خون دل یاقوت چکد از لب لعلش

جویا که گفتار چه رنگین سخن است آن

تصاویر و صوت

نظرات