جویای تبریزی

جویای تبریزی

شمارهٔ ۹۹۷

۱

ریخت مژگانت که ویرانی بود آباد ازو

یک بغل چاکم به رنگ غنچه در دل داد ازو

۲

بسکه با درد فراق دوستان رفتم به خاک

تربتم را گر بیفشاری چکد فریاد ازو

۳

دل خرابی را غمی امشب عمارت می کند

کاشیان جغد را محکم بود بنیاد ازو

۴

درد عشق خوبرویان هر قدر باشد کم است

آنقدر غم کو که گردد خاطر کس شاد ازو

۵

حال دل جویا فراموش است از حیرت مرا

می دهد گاهی تپیدن‌های بسمل یاد ازو

تصاویر و صوت

نظرات