
جویای تبریزی
شمارهٔ ۹۹۹
۱
بسکه نرم و صاف باشد سربسر اعضای او
همچو کفش افتد برون رنگ حنا از پای او
۲
شوخ بیباکی که دنبال دلم افتاده است
فتنه چشم، آشوب زلفست و بلا و بالای او
۳
اخگری دارد ز هر داغ دل آهم زیر پا
نیست بیجا اینقدر از جای جستن های او
۴
از سیهکاری شهی کاتش فروز ظلم شد
حلقهٔ داغ است گویی وسعت دنیای او
۵
هست جویا فارغ از اندیشهٔ روز حساب
هر کرا باشد امیرالمؤمنین مولای او
نظرات