کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۰۳

۱

پاس وفا داشتیم، بی اثر افتاده است

آفت اوقات بود خوب برافتاده است

۲

شکوه ام از دهر نیست، داد زابنای او

در همه ملک این پدر بد پسر افتاده است

۳

بسکه درین تنگنا چشم دلم تنگ شد

دیده ام از گلرخان بر کمر افتاده است

۴

بر سر رحم آمد از ناله فرو خوردنم

تیر نیفکنده ام کارگر افتاده است

۵

گرمی احباب را دیده و سنجیده ام

سردی ایام از آن گرمتر افتاده است

۶

رشته گوهر شده است جاده ها سربسر

در ره سودای او بسکه سرافتاده است

۷

ظاهر و باطن کلیم، همچو حبابم یکیست

صد نظر از کار ما پرده برافتاده است

تصاویر و صوت

نظرات