
کلیم
غزل شمارهٔ ۱۰۹
۱
کوهکن تعلیم خارا سفتن از استاد داشت
هر چه کردار از کاوش مژگان شیرین یاد داشت
۲
کوه طاقت بودم اما تا فراقت رو نمود
هر سو مویم تو گوئی تیشه فرهاد داشت
۳
تخم اشکی از برای دیده ما واگذار
اینچنین خواهی دیار درد را آباد داشت
۴
میل هر جانب که کردم سیل اشکم برده است
کی سلیمان اینچنین حکم روان بر باد داشت
۵
گر کلیم افتاد مقبول درش پردور نیست
هم سر شوریده بودش هم دل ناشاد داشت
تصاویر و صوت

نظرات