کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۱۱

۱

چو هست قدرت دست و دل توانگر نیست

صدف گشاده کفست آنزمان که گوهر نیست

۲

دل فسرده بحالش رواست گریه ولی

سپند را چکند مجمری کش اخگر نیست

۳

اسیر صید گه او شوم که نخجیرش

چو دست و تیغ بخون سرخ کرد لاغر نیست

۴

حلال زاده اخوان، نفاق پیشه ترست

اگر بچاه نیندازت برادر نیست

۵

ز ذره روی دل آفتاب می جویم

در آن دیار که خورشید ذره پرور نیست

۶

ز ترس نیست اگر میفروش دکان بست

که خودنمائی آئین کیمیاگر نیست

۷

مدار دهر بنا در برابر افتادست

وگرنه آینه با روی تو برابر نیست

۸

ز بزم قرب بتقصیر خویش محرومم

وگرنه حلقه این خانه تیر بر در نیست

۹

ز جای خویش خضر کعبه را نیارد پیش

برو که دوری منزل گناه رهبر نیست

۱۰

بششدر جهت افتاده ام کلیم، افسوس

نبسته بال و پرم لیک راه دیگر نیست

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم کاشانی به تصحیح پرتو بیضایی - تصویر ۱۴۸
کلیات طالب کلیم کاشانی ـ ج ۱ (بر اساس نسخه ملکی کلیم) به کوشش مهدی صدری - طالب کلیم کاشانی - تصویر ۲۴۹

نظرات