کلیم

کلیم

غزل شمارهٔ ۱۱۶

۱

منم که تنگدلی باغ دل‌گشای من است

به دستم آبله جام جهان‌نمای من است

۲

رسید همرهی بخت واژگون جایی

که هر که خاک رهم بود خار پای من است

۳

به دستگیری افلاک احتیاجی نیست

کلیم وقتم و افتادگی عصای من است

۴

به خاک و خون کشدم هر کجا که سرو قدی‌ست

هر آن نهال که بالا کشد بلای من است

۵

چنین که دیدنِ وضع زمانه جانکاه است

به دیده هرچه غبار است توتیای من است

۶

طبیب از عرق شرم نسخه‌ها را شست

ز بس که منفعل از درد بی‌دوای من است

۷

ز بس که موج غمم در میان گرفته کلیم

ز من کناره کند هر که آشنای من است

تصاویر و صوت

دیوان ابوطالب کلیم همدانی به کوشش محمد قهرمان - ابوطالب کلیم همدانی - تصویر ۴۰۴

نظرات